من سید ۲ هستم نمایش بازی کردم و حتی شعر هم خوانده ام حالا می خواهم این شعر را در اختیار شما بذارم
درد و دل یک کارمند با پالتویش
ای پالتو چاک و چاک و پاره ای همسفر ره اداره
ای یار خزان و هم زمستان ای مانده ز دوره دبستان
یاد ار عزیز من تو انی دوش پدرم بدی زمانی
خیاط سر گذر جفا کرد اعضای تو را ز هم جدا کرد
کوچک بنمود بهر چاکر از بهر منت نمود حاضر
از بس که تو را رفو نمودم هی شستم و پشت و رو نمودم
ای پالتو روز خاستگاری ای پالتو دوره نداری
بس وصله زدم نموده ای باد هرگز نکند کسی تو را یاد
چند سال دگر به من وفا کن اری ز ره کرم صفا کن
چند سال دگر مشو تو پاره تا وام بگیرم از اداره
ان روز دگر تو را ببخشم کوچک کنم و دهم به بچم (۲)